چقد دلگیرم از زمانه ...
چقد دلگیرم از زمانه دیگر حتی به خودمم اعتماد ندارم انگار این دنیا یه چیزی کم داره. انگار دروغ بهتر از صداقته انگار هر چه بیشتر خیانت کنی بیشتر عزیزی. انگار همه چیز معکوس شده زمانه داره معکوس کار میکنه
روز مرگم...
روز مرگم چه روز شلوغیست چه درداور است هرقدر که نبودی امروز هستی پرنگ تر از همیشه زیر تابوتم را میگیری چرا تو که میدانی از هر فاصله ای حست میکنم پس چرا جسم بی جانم را هوایی میکنی سرد شدم بخ زدم خوشحال بودم که دیگر چیزی را حس نمیکنم ولی باز هم دستانت گرمم کرد ببینم دیگر نگران ان نیستی که کسی تو را با من ببیند اشک میرزی چرا گفتم دوست دارم تو گفتی بمیر من فقط خواستم حرفت را زمین نندازم مادرم را میبینی گل رزی را که اوردی ارامش نمیکند جفا کردم تنها به او فقط او مرا با همه ی اشتباهاتم دوستم داشت امروز اینجا این خاک سرد تمام ان چیزیست که تو برای من خواستی و عشق وعشق و عشق تمام ان چیزی بود که من برای تو خواستم عشق و مرگ تراژیدی زیبایست نه؟؟
رو ای خوب من ...
برو ای خوب من هم بغض دریا شو خداحافظ برو با بی کسی هایت هم آوا شو خداحافظ تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو خداحافظ
خدایا خود خواهی و ندانسته هایمان را به نافرمانی مان نگذار و همواره یار و مدد کارمان باش خدایا عاشقت هستیم تا ابد و تا ابد خدایا عاشقان امروزی از دو نعمت بی نصیب اند نه به یار می رسند و نه به پروردگار عشاق قدیمی همواره دو چیز دارند هم یار داشتندو هم پروردگار هم به یار میرسیدندو هم به پروردگار خدایاکنارمان باش تا ابد خدایا در راه رسیدن به عشق همواره مثل قدیم مارا هم یاری کن
دلم که می گیرد
دلم که می گیرد ٬ آرام خودم را در آغوش می گیرم ... خـــودم به تنهـــایی ٬ دست نوازشی بر ســــرم می کشم ... لبخند می زنم و آهستـــه می گویم : " گریه نکن عــــزیـــزم ... من هسـتم ... خودم به تنهــایی ، هـــوای نداشته ات را دارم....
فلسفه ی تنهــــــــــــــــایی را ...!
فلسفه ی تنهــــــــــــــــایی را ...!
هرچقدر هم خوب ببافند
بی قواره
بر تن آدم زار میزند . . . /
اگر عاشقِ کسي ديگر شوم،،،،،،،
اگر عاشقِ کسي ديگر شوم، ديگر همانند گذشته دلتنگات نميشوم!
حتي ديگر گاه به گاه گريه هم نميکنم،
در تمام جملاتي که نام تو در آنها جاريست، چشمانم پُر نميشود
تقويمِ روزهايِ نيامدنت را هم دور انداختهام.
کمي خستهام، کمي شکسته...
کمي هم نبودنت، مَرا تيره کرده است.
اينکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز ياد نگرفتهام،
و اگر كسي حالم را بپرسد، تنها ميگويم خوبم!
اما مضطربم
فراموش کردن تو عليرغم اينکه ميليونها بار به حافظهام سَر ميزنم
و نميتوانم چهرهات را به خاطر بياورم، من را ميترساند!
ديگر آمدنت را انتظار نميکشم
حتي ديگر از خواستهام براي آمدنت گذشتهام،
اينکه از حال و رُوزت باخبر باشم، ديگر برايم مهم نيست!
بعضي وقتها به يادت ميافتم
با خود ميگويم: به من چه؟ درد من براي من کافيست!
آيا به نبودنت عادت کردهام؟
از خيالِ بودنت گذشتهام ؟
مضطربم
اگر عاشق کسي ديگر شوم
باور کن آن روز، تا عمر دارم،
تو را نخواهم بخشيد...!
سلامتی بدرو مادرا.....
⊙مامانم بابامو صدا زد که در شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار نتونست
منم خیلی راحت درش رو باز کردم و گفتم :اینم کاری داشت؟؟
پدرم لبخندی زد و گفت:
یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه؟...
بدجوری بغض گلمو گرفت..
سلامتی همه باباها
................واما ..................
به سلامتی همه مامانایی که هروقت صداشون کنیم
میگن:جانم!
و هروقت صدامون می کنن،میگیم:چیه؟ها؟
به سلامتی مادرایی که می تونند تا 10 تا فرزندشونا
نگهداری کنند اما 10 فرزند نمی تونند
از یک مادر
نگهداری کنند!
به سلامتی مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاد بچه هاشون دادند ،
ولی تو پیری
بچه هاشون خجالت میکشند
ویلچرشون
رو هل بدند!
به سلامتی مادری که وقتی غذا سرسفره کم میاد
،اولین کسی که از اون غذا
دوست نداره خودشه!
به سلامتی مادر
تنها کسی که وقتی شکمشو لگد می زدم
از شدت شوق می خندید!
به سلامتی
مادرکه دیوارش
ازهمه کوتاه تره !!!!!
خدایا اگه مادرامون هستند برامون حفظشون کن
واگرنیستند خدایا مهمان توهستند
پس خیالم راحته که میزبانشون همه چی تمامه!
آدمک....
آدمک آخردنیاست بخند...
آدمک عشق همین جاست بخند...
دسته خطی که توراعاشق کرد...
شوخی کاغذی مابودبخند...
آدمک خرنشوی گریه کنی...
کل دنیا سراب است بخند...
آن خدایی که بزرگش خواندی...
به خدامثل توتنهاست بخند...
داروخانه....
وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخه ام تحویل دهند.
فردی وارد شد و با لهجه ای ساده و روستایی پرسید: کرم ضد سیمان دارین؟
فروشنده که انگار موضوعی برای خنده پیدا کرده بود با لحنی تمسخر آمیز پرسید: کرم ضد سیمان؟ بله که داریم. کرم ضد تیر آهن و آجر هم دارم حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی؟ اما گفته باشم خارجیش گرونه ها
مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنها را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت: از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده، نمی تونم صورت دخترمو ناز کنم. اگه خارجیش بهتره، خارجی بد...ه
احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم . . .
دیگر صاف راه نمیروم..
دیگر صاف راه نمیروم
مهم نیست بگویند : سالم نیستم
مهم این است تـــــو میدانی
غـــــم نــبـودنــت
کمرم را خم کرده
ﮔـﺬﺷـﺖ ﻛـﺮﺩﻥ ﺩﻭ ﺣﺎﻟـﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﮔـﺬﺷـﺖ ﻛـﺮﺩﻥ ﺩﻭ ﺣﺎﻟـﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﻳـﺎ ﺍﻭﻧـﻘـﺪﺭ ﺩﻭﺳـﺶ ﺩﺍﺭﻱ ﻛـﻪ ﺍﺯ ﺍﺷـﺘـﺒﺎﻫـﺶ ﻣـﻴـﮕـﺬﺭﻱ
ﻳـﺎ ﺍﻭﻧـﻘـﺪﺭ ﺍﺯ ﭼـﺸـﻤﺖ ﻣـﻴـﻔـﺘـﻪ
ﻛـﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺩﺵ ﻭ ﺍﺷـﺘـﺒـﺎﻫـﺶ ﺑـﺎ ﻫـﻢ ﻣـﻴـﮕـﺬﺭﻱ !!!
باید خودم را ببرم خانه،،،،،،
باید خودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دل داری اش بدهم که فکر نکند
بگویم که می گذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
"من" خسته است!
عنـــے میشود روزی برسد...
یعنـــے میشود روزی برسد...
که بیایــے ...
مرا در آغوش بگیری ...
بخواهم گله کنم ....
بگویے هیسسسسس...
همه کابوس ها تمام شد ... ؟؟؟
عشقم{H}
مــــیـدانــــــی ؟
همه را امـــتــحــــان کــــــــــــــرده ام !
قرص خــــواب و مـسکن
روانـشـنــــاس
خــــنـــده هـای زورکــــی . . .
هـنـدزفـری تـوی گـوش و گــــریــه کـردن
دوســتـــــــــــانم. . .
دل من این حـــــــــرفـهـا حـــالـیـش نـمیشود !
آغــوشـتـــــــ را مـیـخـــــــــــواهـم . . .
یک شبی مجنون نمازش را شکست
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کن